هفته پیش یکی از دوستان لبنانیم آدرس مطب دکتری رو ازم خواست ، نمیدونم چی شد یاد این افتادم که بابا دم خودم گرم ، این همه مدتی که تو فرانسه بودم تا حالا یک بار هم دکتر نرفتم. منی که تو ایران ۲۴ ساعت در حال سرماخوردگی بودم ، چی شده اینجا ضد یخ شدم و هیچیم نمیشه ! البته بگما ، از وقتی اومدم حواسم به لباس پوشیدنم بوده یعنی همیشه خودمو میپوشوندم.

آقا برادر ، این هفته ای خونه یکی از دوستان ایرانی دعوت داشتیم و تا ساعت ۳ صبح دبلنا میترکوندیم ( بازی معروف و ۲۰۰ نفری دبلنا _ من نمیدونم این بازی رو چه کسی کشف کرده ، آخه اینم شد بازی ! فکر و خلاقیت دراین بازی نقش نخودی رو هم نداره ! همش شانسه ) شب که خواستیم برگردیم هوا خیلی سرد بود ، یعنی در حد ۴ یا ۵ درجه زیر صفر. از طرفی وقتی رسیدم خوابگاه رفتم سر یخچال ، یک جرعه آب انگور تگری زدم تو رگ !

صبح از خواب بلند شدم دیدم به به ! گلوم بسته شده ، بد فرم ! سریع رفتم یک لیوان شیر داغ خوردم بلکه باز شه ، ولی افاقه نکرد.

خلاصه ، بعد از این همه مدت رکورد شکنی به یک سرماخوردگی خفن مبتلا شدم ، طوری که ۴ روز نتونستم برم آزمایشگاه. الکی خودمو چشم زدم دیگه !

قبل از اینکه در مورد تیتر توضیح بدم ، اینو هم بگم که جریان پولی شدن دانشگاهها فعلا منتفی شده یعنی حداقل تا چند سال آینده انجام نمیشه ، ولی دارن جاهای دیگه سخت میگیرن ، امسال برای اولین بار بدون علت به تعدادی از دانشجویانی که پذیرش داشتند ، ویزا ندادن. از اون طرف فرانسه حسابهای بانک مرکزی ایران رو بلوکه کرده. اوضاع ازاین لحاظ زیاد خوب نیست. در ضمن اعتصابات در فرانسه هنوز ادامه داره ، هفته پیش تاکسی های شهرمون یک اعتصاب باحالی داشتن ، همه مثل قطار پشت هم بوق میزدن، فیلمی که خودم در این باره گرفتم روببینید از اینجا ( از سایت یوتیوب ، شاید در ایران باز نشه )

از خدا میخوام یه پاره آجری ، تیرآهنی ، گوشکوبی ، چیزی بزنه تو فرق سر این سارکوزی مرگ گرفته تا دست از این خل بازیاش برداره ، ۲۰۰ سالشه رفته زن مدل گرفته ، به جای مملکت داری هم ۲۴ ساعت تو سواحل قناری پرسه میزنه! ای خدا چقدر اون روزهای انتخابات گلوی خودمو پاره کردم برای این فرانسویای ساده دل که جان مادراتون به سگولن رای بدید ، گول حرفای این سارکوزی رو نخورید، گوش نکردن حالا اینم نتیجش ، تا چششون در بیاد !

داشت یادم میرفت موضوع اصلی رو بگم ، استاد از نوع فرانسوی !

از اونجایی که من اصولا با دسترنج خودم نمره میگیرم و در دانشگاه ( تو ایران ) به استاد پاچه خواری معروف بودم ( جریاناتشو سر فرصت میگم منتها علی الحساب اینجا رو بخونید )، تابستون امسال که از ایران اومدم فرانسه ، هدایایی نفیس به رسم یادبود ( !! ) به ۳ تا از استادام دادم. حالا خارج از شوخی فقط برای اینکه خاطره ای باشه اینکارو کردم ولی اگه میدونستم این استادای فرانسویم اینجوری با کادوهام رفتار میکنن ، عمرا این کارو میکردم.

چرا ! چون فرهنگ این چیزا رو ندارن ، از این چیزا نداشتن ! ندیدن !

عرض شود که برای یکی از استادام کتابی نفیس در مورد ایران ( به زبان فرانسه که شامل عکسهای بسیار زیبایی از ایران بود ) و مجسمه ای زیبا از سرستون تخت جمشید آوردم. اولش تعجب کرد ، گفتم این رسم ما ایرانیها هست که وقتی به سفر میریم برای دوستان هدیه میگیریم. ازم تشکر کرد و کادوها رو روی میزش گذاشت.

تا ۲ هفته کادوها باز نشده رو میز کارش بود. کفرم در اومده بود. بعدا دیدم کتاب رو گذاشته تو قفسه کتابای درسی و مجسمه رو هم ته میزش پشت کیس کامپیوتر !

حالا این هیچی ، واسه اون یکی استادم یک تابلو مینیاتوری آوردم ، خیلی ازم تشکر کرد ، ولی تابلو رو گذاشت رو زمین کنار شوفاژ ! امروز که بعد از ۵ ماه رفتم به دفترش دیدم تابلوه همونجاست !! دیگه قاطی کردم. کفرم دراومد ولی به روی خودم نیاوردم. حتی نرفته ورش داره از اونجا که چشم من بهش نیوفته !

حیف اون همه گشتن تو خیابون ویلا با خواهرم ، که از کارش زده بود تا برام کادو انتخاب کنه !

حیف اون همه کنسروهای قرمه و قیمه بیچاره که از چمدونم برداشتم تا کادوها رو جا بدم !

حیف اون همه سر پایین انداختنام برای مامور حراست فرودگاه باکو که به خاطر بردن تابلوی به اون بزرگی داخل هواپیما ، کمتر تیکه بارم کنه!

حیف اون همه حمالی که از فرودگاه شارل دوگل تا دم در اتاقم کردم تا تابلو سالم بمونه ! حیف …!

باز دم اون استاد الجزایریم گرم که صمیمانه ازم تشکر کرد و بهم گفت جای این سرستون زبیای تخت جمشید تو ویترین اتاق پذیرایی خونشون هست ، صد رحمت به رگ شرقیش !