سلام به همراهان عزیزم، دوستی دارم که خیلی به من لطف داره و هر از گاهی برای من نامه می نویسه، کسی که قبلا این نامه رو برای من نوشته بود، برای تولدم هم نوشته ای جدید فرستاده که خیلی زیباست، این هم به این دلیل هست که نویسنده ای تواناست. در این نوشته خیلی من رو مورد لطف و محبتش قرار داده، که اصلا لایقش نیستم. باز هم ازش تشکر می کنم :

به نام خدا

امان از وقتی می خواهی بنویسی و نمی آید.

همان وقت یا همان وقت ها که می پیچی به خودت که بگویی و کلمه کنی درونت را و نمی شود. که نمی آید. گیج می شوی. نفست می گیرد. فشرده می شوی و نمی شود. آن قدر به هزار توی کلمه ها می پیچی که حتی یادت می رود چه برایش قلم بدست شدی .خستگی و کلافگی لبریزت می کنند و بیرون نمی ریزد بغض نوشتنت. دست هایت کرخ می شوند و داغ می شوند و کلمه های پنهان شده باد می کنند و تاول می شوند نوک انگشتانت… و نمی ترکند. جمله ها شروع می شوند و تمام نمی شوند. نوشته می شوند و پاک می شوند، خط می خورند ، خاک می شوند و خاک می خورند. نوشتن تو را تحقیر می کند و به همان اندازه سوژه ی نوشتن گیج و گنگت می کند . اصلا شاید مقصر همه این سردرگمی سوژه ات باشد. وقتی حسی به قلم نیاید وقتی بودن کسی را به قلم نتوان کشید دچار این درد شدن طبیعی است. اینجاست که کلماتی در ذهنت می پیچد که انگار حست را ترجمه می کنند و باید بنویسم :
(( دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

۴ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.

شگفتانگیزترین آدمها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز میشناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد. ))

و از دید من ، امین عزیزم تو از دسته سوم و با شباهت بسیار به دسته چهارم از انسان های هستی که میشناسم و باید اعتراف کنم که شخصیتت و احترامی که برایت قائل هستم دلیل کم آوردنم در نوشتن بود و هست. جملات تکراری برای تبریک تولد ت برای بیان احساسم، کوچک و ناتوان هستند .
بهر حال از اینکه متولد شدی از خدا ممنونم . بخاطر بودنت در کنارمان متشکرم.
ممنون که این دنیای کوچیک و بیرحم را با لبخند بی ریا و پاکت برای اطرافیان و خانواده و دوستات قابل تحمل و دوست داشتنی می کنی.
تولدت با تاخیر و شرمندگی مبارک